قلب يخي من ... آخرین مطالب آرشيو وبلاگ نويسندگان یک شنبه 1 مرداد 1391برچسب:, :: 15:28 :: نويسنده : ~ bArAn ~
جولیای عزیزم سلام ...
بهترینآرزوها را برایت دارم همسر مهربانم.همان طور که پیش بینی می کردی سفر خوبیداشتم. در رم دوستان فراوانی یافتم که با آنها می شد مخاطرات گوناگون مسافرت وبه علاوه رنج دوری از تو را تحمل کرد. در این بین طولانی بودن مسیر و کهنگیوسایل مسافرت حسابی مرا آزار داد. بعد از رسیدن به رم چند مرد جوان خود رانزد من رساندند و ضمن گفتگو با هم آشنا شدیم. آنها که از اوضاع مناسب مالی وجایگاه ممتاز من در ونیز مطلع بودند محبتهای زیادی به من کردند و حتی مرا از چنگتبهکارانی که قصد مال و جانم را کرده بودند و نزدیک بود به قتلم برسانند نجاتدادند . هم اکنون نیز یکی از رفقای بسیار خوب و عزیزم "روبرتو" که یکی از همینمردان جوان است انگشتر مرا به امانت گرفته و با تحمل راه به این دوری خود را بهمنزل ما خواهد رساند تا با نشان دادن آن انگشتر به تو و جلب اطمینانت جعبهجواهرات مرا از تو دریافت کند وبه من برساند . با او همکاری کن تا جعبه مرابگیرد. اطمینان داشته باش که او صندوق ارزشمند جواهرات را از تو گرفته و به منخواهد داد وگرنه شیاد فرصت طلب دیگری جعبه را خواهد دزدید و ضمن تصاحب تمامجواهرات آن, در رم مرا خواهد کشت پس درنگ نکن . بلافاصله بعد از دیدن نامه وانگشتر من در ونیز موضوع را به برادرت بگو و از او بخواه که در این مساله به توکمک کند. آخر تنها مارکو جای جعبه را میداند. در مورد دزد بعدی هم نگراننباش مسلما پلیس او را دستگیر کرده و آنقدر نگه میدارد تا منبازگردم. . . . . نامه را خواندید؟ اما بهتر است یک نکته بسیارمهم را بدانید : پائولو قبل از سفر به رم با جولیا یک قرار گذاشته بود که دراین مدت هر نامه ای به او رسید آن را بخواند! "یک خط در میان" حالا شما همبرگردید و دوباره نامه را یک خط در میان بخوانید تا به اصل ماجرا پیببرید!!!! نظرات شما عزیزان: پيوندها
|
|||||||||||||||||||
![]() |